چه بگویم
گاهی دلم از خودم میگیرد
با خود نجوا میکنم .
گاهی فریادی از سر درد میکشم تا فرو نشانم بغضی خفته را
......
گاهی از خود میرنجم و بر حال دل نگران
من وهزاران سوال بی جواب
در کوچه باغهای دل
......
خسته و آرام. در پی جوابی که در پس دلتنگی ها و در خم تاریک کوچه
هر دم در تاریکی گم میشود .
و من چون کودکی . بارها از پیش روان
.......
دستی نیست دستم گیرد
دستها همه در خود گره خورده اند و توان یاریشان نیست
حتی قلبها دیگر درد را نمیفهمند
.......
تنها خود را میشناسند
واژه های گم شده این عصر ..
باعث انسانیت انسان
همه بی رنگ . در کنجی غبار گرفته
......
در راهی میرویم به نا کجا آباد
بی اندیشه و بی وهم فردا
فارغ از خود . در مسیر تندابی هولناک
......
نوروزمان کی میرسد از راه ؟؟
روزی نو . اندیشه ای نو . باوری نو
غبار نشسته بر جان را بشوییم
و جانمان را رها کنیم از زنگار بی دردی
......
این جبر زمان است
روزی باید چشم باز کنیم
روزی باید ببینیم و بیندیشیم
هیچ قومی تا ابد درجهل خود نمیماند
.......
آری
عاقبت
روزی نو خواهد آمد
خيلي زيبا بود
واقعا كاش روزي نوروزمان بيايد !!
روزي كه خيلي دور نباشه
128199 بازدید
11 بازدید امروز
376 بازدید دیروز
3176 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian